زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سیدالشهدا در بازگشت به کربلا
ای صید پَـر کـنده پَرت را پس گرفتم همسنگـر من سنگـرت را پس گرفـتم خـیـلی برای پـرچـمت سخـتی کـشیدم تـا بــیــرق آبآورت را پـس گـرفـتـم از پـنـجـۀ غــارتـگــران جـسـم قـاسـم عـمـامـۀ پـیـغـمـبـرت را پس گـرفـتـم پـیــراهـنـت را پـس نــمـیدادنــد امــا مـن یـادگـار مـادرت را پـس گـرفـتـم با گـرگها جـنگـیـدهام ای یـوسف من تا عضو عـضو پیکرت را پس گرفتم رأس تو را «بازیچه» خود کرده بودند از دست سربازان سرت را پس گرفتم ای زیــنـت دوش نــبــیالـلـه خـــاتــم از دشمنان انگـشتـرت را پس گـرفـتم قدری رباب آرام شد، وقتی که فهـمید مـهـد عـلـیّ اصغـرت را پس گـرفـتـم دیگـر به درد او نخـواهـد خـورد امـا خـلخـالهـای دخـتـرت را پـس گرفـتم من کـوفه را با خـطبههـایم فـتح کردم حـیدر کجایی کـشورت را پس گـرفتم |